سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هـــــــــــمـــــــ قـــــــفـــــســـــــــ

 

 دلم کسی را میخواهد که

"دلم کسی را میخواهد......کسی که از جنس خودم باشد......دلش شیشه ای   ...

گونه هایش بارانی...دستانش کمی سرد...نگاهش ستاره باران باشد  .....


دلم یک ساده دل میخواهد...!!!

بیاید...با هم برویم.............نمیخواهم فرهاد باشد... کوه بتراشد......

" میخواهم انسان باشد......."

نمیخواهم مجنون شود... سر به بیایان بگذارد.......

"میخواهم گاهی دردم را درمان باشد...."


شاهزاده سوار بر اسب سفید نمیخواهم.......!!

غریب آشنایی میخواهم بیاید با پای پیاده........

قلبش در دستش باشد.......چشمانش پر از باران باشد...!!

کلبه کوچک را دوست دارم ... !! " اگر این کلبه در قلب او باشد........ ""

 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 91/10/17ساعت 2:29 صبح توسط تنهایــــــــــی نظرات ( ) | |

زیر باران

 

 

 

 

 

 

 

دلم برای باران تنگ شده است دلم برای صدای قطره هایش   تنگ شده است


دلم تنگ است برای پرسه در زیر باران .بارانی که به من آموخت رسم زندگی را


دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان برای ابرهای سیاه سرگردان


در آن روزها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم


مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری این روزها تنها یک قلب است که پر از درد دل است


نمی داند درد دلش را به چه کسی بگوید پس ای باران ببار که درد دلم را به تو بگویم


بگذار من نیز مانند تو و همراه با تو ببارم ببار تا خالی شوم 

 


نوشته شده در جمعه 91/10/15ساعت 5:19 عصر توسط تنهایــــــــــی نظرات ( ) | |

 

آرامش

 

 

 

هوا سنگین بود ، نفسهایم به سختی بالا می آمد ،  

دل آسمان هم مانند دل من گرفته بود ؛
 کاش بغض آسمان بترکد تا مثل بغض من آزارش ندهد . 

دلش پر بود ، داشت میغرید ، انگار از همه گلایه داشت ،

 میخواست خود را خالی کند ؛

خوش بحال آسمان ، خود را چه راحت خالی میکند  ،

چه راحت میگرید و چه راحت آرام میشود ؛

کاش چشمانم آسمانی بود ؛

تمام فضای جنگل پر بود از آواز باران ؛

گاه گاهی صدای کوفتن نوک دارکوبی به تن خسته درختی

کهنه به گوش میرسید.

آسمان هنوزم گریه میکرد ، انگار تمامی نداشت .

من هم بارانی شدم ، بغضم را شکستم ، چشمانم را آسمانی کردم ،

فریاد زدم ، دلم را از گلایه ها خالی کردم ،

دلم را با دل آسمان پیوند زدم  .

حال هردو  آبی شدیم ، کینه ها را پاک کردیم و آرام گرفتیم.

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/10/14ساعت 1:47 صبح توسط تنهایــــــــــی نظرات ( ) | |

تنهایــــــــــی

 

    نمیتونم ببخشمت                   دور شو برو نبینمت
    تیکه ای بودی از دلم                    گندیدی و بریدمت

  هزار و یک رنگی بدون              دروغ و نیرنگی بدون
    واسه دل عاشق من               بد نامی و ننگی بدون

     راهمو کج کردی عزیز              عشقمو رد کردی عزیز
خودت ندونستی چی کردی     با ما بد کردی عزیز

  یادت میاد گفتم بهت               اگه نمیشی مرهمم
     تو رو خدا زخمم نشو              که تیکه پاره است بدنم

     تو عین ناباوریها                      تو هم شدی یه زخم نو
         هیچ نمیخوام مثل تو شم      از جلوی چشام برو……………


نوشته شده در سه شنبه 91/10/12ساعت 11:45 عصر توسط تنهایــــــــــی نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ